من
قوم از شراب مست و ز منظور بی نصیب... من مست از او چنان که نخواهم شراب را ...

+ نوشته شده در شنبه چهاردهم فروردین ۱۳۹۵ ساعت 11:4 توسط احسان
|
من از افسوس گل زرد بدم می آید
گفته بودی که تمام شب من گریه توست
من از این گریه شبگیر بدم می آید
هر چه عشق است لگد مال خزان باید کرد
که از این واژه نامرد بدم می آید
رنگین کمان معرفت پاداش کسی است که تا آخرین لحظه زیر باران دوستی بماند*میمانم حتی اگر رنگین کمانی در کار نباشد
تب نکنی/من یکطرفه برای تو میمیرم

مترسک گفت: ای گندم تو گواه باش که مرا برای ترساندن آفریدن...اما من عاشق
پرنده ای بودم که از ترس من از گرسنگی مرد...
میشود
هیچگاه ترکم نمی کردی........................................
.

از کجا بنویسم
که باز دلت نگیرت و از پیشم نروی
از تلخی های دلکم
پیش دوست و غریبه نگویم
بی هیچ سخنی از دلتنگی ها
لبخندی بر لب آورم که خود نیز ندانم این لبخند از غم های دفن شده در صندوقچه دلم است
یا ازبی کسی هایم
لیوانی پر از آب بر می دارم و به جای نوشیدنش
بر روی خودم می ریزم شاید از این حال رخوت بیرون آیم...